به مناسبت 29آوریل 2010 - 30 مین سالگرد درگذشت آلفرد هیچکاک


"آلفرد هیچکاک" متولد 13 آگوست 1899 میلادی در انگلیس است. او در سال 1939 از انگلیس به آمریکا مهاجرت کرد و تا پایان عمرش 29 آوریل 1980 در لوس‌آنجلس ماند. هیچکاک تا زمانی که در قید حیات بود، 53 فیلم ساخت و با فروش فیلم‌هایش در سراسر جهان به عنوان یکی از مشهورترین فیلم‌سازان تاریخ سینما به شمار می‌آید.

هیچکاک در سال 1920 خود را برای اولین بار به عنوان نقاش و طراح به استودیو تازه تأسیس "پارامونت فیموس" در لندن معرفی کرد و در آن جا با طراحی تیتراژ شروع به کار کرد. گاهگاهی هم در کنار کار اصلی خود، مشغول طراحی لباس و صحنه شد و رفته رفته تغییرات نهایی فیلم‌ها را انجام داد تا این که در سال 1922 به علت اخراج شدن یک کارگردان، صحنه‌ی نهایی باقی‌مانده از فیلم را کارگردانی کرد و از این زمان به بعد توانست نظر تهیه کننده‌ها را به خود جلب کند.

سال 1926 هیچکاک فیلم "مستأجر" را با تهیه کنندگی کشور آلمان ساخت و توانست در انگلیس به معروفیت برسد. او با ساخت فیلم "مستأجر" فوراً ژانر سینمایی خود را یافت، ژانرThriller که در همه‌ی فیلم‌های خود دنبال کرد.
هیچکاک بعد از مهاجرت به امریکا، فیلم‌های متعددی ساخت و این روال دوام یافت تا سال 1946 که به اتفاق چند تن از دوستان خود یک شرکت فیلم‌سازی به نام "ترانس آتلانتیک فیلم" راه می‌اندازند و همان زمان هیچکاک موفق می‌شود اولین فیلم مستقل خود به نام "طناب" با بازی "جیمز‌استوارت" را بسازد، فیلمی که هر نمای آن تا پایان حلقه‌ی‌ فیلم ادامه داشت (تقریباً هر کدام 10 دقیقه) و با ساخت این فیلم برای اولین بار زمان واقعی روایت را وارد ساختار فیلم کرد. از این زمان به بعد با بزرگ‌ترین استودیو‌های فیلم‌سازی امریکا همچون وارنر برادرز و پارامونت همکاری کرد و شاهکارهای زیادی به تاریخ سینما هدیه کرد؛ فیلم‌هایی مثل سرگیجه، پنجره‌ی رو به حیاط، پرندگان، مارنی و روح.
هیچکاک یکی از بزرگ‌ترین خالقان فرم در تاریخ سینماست و در این زمینه با تنها کارگردانی که مقایسه می‌شود "آیزنشتاین" کارگردان روسی است. هنگامی که تمامی فیلم‌های هیچکاک را بررسی کنیم، متوجه می‌شویم که شیوه‌ی روایت فیلم‌های او تقریباً با یکدیگر مشابه‌اند و مهم‌ترین عنصر موجود در همه‌ی فیلم‌های "هیچکاک"، "ترس" است، ترس از نابودی زندگی، ترسی که نه تنها از طریق قاتلین و انسان‌های بد به دیگران انتقال داده می‌شود بلکه ترسی‌ست که در زندگی روزمره و از طریق ساده‌ترین قوانین موجود برای انسان‌ها به وجود می‌آید. ترسی که هیچکاک خود از کودکی به همراه داشت، ترس ریشه‌دار در تربیت کاتولیکی خانواده‌اش، ترس از گناه و عذاب روح.

شخصیت‌پردازی در فیلم‌های هیچکاک به گونه‌ای ارائه‌ می‌شود که مخاطب حتی با شخصیت بد داستان ـ "آنتاگونیست" Antagonist ـ همذات پنداری می‌کند و از طریق این فرم دراماتورگی داستان را چنان پیش می‌برد که حتی گاهی اوقات شخصیت بد داستان محبوب‌تر از دیگران می‌شود و انتهای داستان مخاطب را فریب می‌دهد. عملکرد افراد قانون‌گذار داستان چنان به کندی پیش می‌رود که در ذهن مخاطب این نیرو گهگاه دو وجهی شکل می‌گیرد، گاهی به سوی شخصیت بد و گاهی به سوی شخصیت خوب سوق داده می‌شوند ولی در هر حال کند بودن جستجوی آنها قهرمان را مدام دچار حوادث می‌کند. در داستان‌های هیچکاک با وجود ساختار ژانر جنایی فیلم‌های او، کمتر از پلیس استفاده می‌شود. اغلب شخصیت‌های فیلم‌های هیچکاک افراد عادی اجتماع هستند و حتی ناخواسته به آنتاگونیست داستان تبدیل می‌شوند، چرا که آنها قاتلین مادر زاد نیستند.
هیچکاک می‌گوید: «برای من ساخت فیلم به معنی روایت کردن یک قصه است. قصه‌ای که گاهی غیر ممکن به نظر می‌رسد ولی صد در صد قابل باور است. قصه‌ بایستی انسانی و بحرانی باشد. بحرانی که زاده‌ی درام است و درام چیزی جز زندگی نیست که تمام قسمت‌های خسته کننده‌ی آن را بیرون بریزیمهیچکاک با استفاده از کلیشه‌های رایج در فیلم‌های آن زمان، مخاطب را فریب می‌داد. به عنوان مثال در آن زمان شخصیت‌های بدِ فیلم‌ها سبیل داشتند ولی هیچکاک با استفاده از این نوع کلیشه‌ها، شخصیت‌های مرموز متعددی وارد داستان‌هایش می‌کرد که مخاطب را فریب دهد و یا حتی با بر عکس کردن فضاهای نوری صحنه، مخاطب را غافلگیر می‌کرد.
هیچکاک معتقد بود که برای شکل‌گیری فرم تعلیق (Suspense) در فیلم بایستی اول مخاطب را با همه‌ی جزئیات شخصیت اصلی داستان به طور کامل آشنا ساخت، چرا که در غیر این صورت تعلیقی صورت نمی‌گیرد.
Suspense در فیلم‌های هیچکاک از طریق دو شیوه‌ی روایتی ارائه می‌شود: یکی این که مخاطب بیشتر از شخصیت اصلی داستان اطلاعات دارد و از خطر و یا فریب پیش روی قهرمان آگاه هست و در این راستا با ترکیب فرم غافلگیر کننده مخاطب به نام Whodunit ، درام را جذاب‌تر و تعلیق را بالا می‌برد و دوم این که اطلاعات مخاطب و شخصیت اصلی داستان یکسان و به صورت قدم به قدم پیش می‌رود. فرم دیگری که هیچکاک برای افزایش تعلیق در فیلم‌هایش استفاده می‌کرد فرم "MacGuffin "است. این واژه اولین بار در سینما توسط خود هیچکاک استفاده شد و معنای خاصی ندارد و به شیئی گفته می‌شود که درام را به جلو می‌برد ولی خود به تنهایی اهمیتی ندارد ـ مثل کیف پر از پول در فیلم روحِ "هیچکاک" ـ و بعد از او تا به امروز خیلی از کارگردان‌ها از این فرم استفاده می‌کنند. اتمسفر فیلم‌های هیچکاک بیشتر تحت تأثیر سینمای اکسپرسیونیست اروپاست. در فیلم‌های او اغلب در پس زمینه به وسیله‌ی‌ نور و یا حتی اشیاء صحنه، خطوط راه راهِ عمودی و یا افقی ایجاد شده که اضطراب را تشدید می‌کند و این وضعیت را همیشه به وسیله‌ی‌ رنگ صحنه و لباس تقویت می‌کند. به عنوان مثال استفاده از خطوط عمودی در فیلم "سرگیجه" و کامل کردن آن به وسیله‌ی رنگ سبز و قرمز.


منبع: http://forum.sat98.in/508535-post1.html


۱ نظر: